امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

روشنایی خونمون

خبر آمد نی نی در راه است

سلام پسرم گلم از روزی که من و بابای متوجه شدیم که خداوند مهربان بزرگترین نعمت زندگیمون بهمون هدیه کردیم بسیار شاکریم و برای در آغوش کشیدنت لحظات را می شماریم . (آخرین پنج شنبه شهریور که منو بابایی هردو خونه بودیم و سرکار نرفته بودیم .) ناز گلم برعکس همه خانواده ها، خبر مادر شدنم بابایی بهم داد، آخه من استرس داشتم و ماموریت مهم  گرفتن جواب آزمایش بابای قبول کرد انجام بده، بماند که کلی من اذیت کرد تا بالاخره گفت که جمع قشنگ دونفرمون حالا شده 3 نفر. منم از خوشحالی اولین کاری که کردم تلفن برداشتم به مامانی (مهین ) خبر دادم . نمی دونی چقدر پشت تلفن خوشحالی کرد و با فریاد به خاله و زن دایی و ساناز و دایی مرتضی و ...خبر داد دایی ...
7 فروردين 1392

در انتظار فرج

  امشب دلم از آمدنت سرشار است فانوس به دست کوچه ی دیدار است   آنگونه تورا در انتظارم که اگر               این چشم بخوابد، آن یکی بیدار است                     ...
22 اسفند 1391